کد مطلب:2531
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:524
درس پنجم
نظریه ارسطو
ارسطو ، در باب اخلاق ، نظریه " سعادت " را طرح كرده است . او مدعی
است انسان طالب سعادت است نه خوبی ( خیر ) . و به تعبیر بعضی ( 1 )
از نظر ارسطو ، خوبی همان سعادت است .
هر چند تعریفی از ارسطو درباره سعادت ندیده ایم ، اما می دانیم كه
سعادت عبارت است از بهره مند شدن حداكثر از خوشیهای ممكن او دوری گزیدن
حداكثر از ناخوشیها و ناملایمات به قدر امكان . و البته خوشی و ناخوشی
محدود به لذات و آلام جسمانی نیست ، لذات و آلام عقلانی و روحانی بالاترین
لذتها و آلام است .
آنچه انسان آرزو می كند و در جستجوی آن است سعادت است نه خیر و كمال
. محال است كه آدمی چیزی را كه معتقد باشد
پاورقی :
. 1 تاریخ فلسفه غرب ، ج 1 ص . 344
ضد سعادت ، یعنی شقاوت و بدبختی است آرزو كند و در جستجوی آن باشد .
لذت شرط سعادت است ، اما عین سعادت نیست ، زیرا بسیاری از لذات به
دنبال خود آلام بزرگتر می آورد و یا مانع لذات بیشتر و عمیقتر و یا
بی شائبه تر می شود .
اكنون باید دید راه تحصیل سعادت چیست ؟ علم اخلاق عبارت است از علم
راه تحصیل سعادت .
ارسطو معتقد است :
" فضائل وسائلی هستند كه برای رسیدن به هدفی كه سعادت باشد ، چون
هدف چیزی است كه ما آن را آرزو می كنیم و وسیله چیزی است كه درباره اش
می اندیشیم و آن را بر می گزینیم . اعمال مربوط به وسیله باید انتخابی و
اختیاری باشد . پس رعایت فضائل مربوط به وسیله است " ( 1 ) .
ارسطو اخلاق را ، و در حقیقت " راه وصول به سعادت " را ، رعایت
اعتدال و حد وسط می داند . می گوید : فضیلت یا اخلاق حد وسط میان افراط و
تفریط است . او معتقد است هر حالت روحی یك حد معین دارد كه كمتر از
آن و یا بیشتر از آن رذیلت است و خود آن حد معین فضیلت است . مثلا ة
شجاعت " كه مربوط به قوه غضبیه است و هدف قوه غضبیه دفاع از نفس
است حد وسط میان " جبن " و " تهور " است ، و " عفت " كه مربوط
به قوه شهویه است ، حد وسط میان " خمود " و " شره " است ، و ة
حكمت " كه مربوط به قوه عاقله است حد وسط میان " جربزه " و " بلاهت
" است . و همچنین " سخاوت " حد وسط میان " بخل " و " اسراف "
است ، و " تواضع " و
پاورقی :
. 1 تاریخ فلسفه غرب ، ج 1 ، ص . 354
" فروتنی " حد وسط میان "تكبر" و " تن به حقارت دادن " است (1) .
ارسطو ، برخلاف افلاطون ، معتقد است كه علم و معرفت برای تحصیل فضیلت
شرط كافی نیست ، علاوه بر آن باید نفس را به فضیلت تربیت كرد ، یعنی
باید در نفس ملكات فضائل را ایجاد نمود ، باید كاری كرد كه نفس به
فضائل كه رعایت اعتدالها و حد وسطها است ، عادت كند و خوبگیرد ، و این
كار با تكرار عمل میسر می شود .
شك نیست كه نظریه ارسطو جزئی از حقیقت را دارد ، ولی شاید ایراد
عمده ای كه می توان بر نظریه اخلاقی ارسطو گرفت این است كه ارسطو كار علم
اخلاق را تنها تعیین بهترین راهها ( یعنی راه وسط ) برای وصول به مقصد كه
سعادت است دانسته است . یعنی ارسطو مقصد را تعیین شده دانسته است .
اخلاق ارسطوئی به انسان هدف نمی دهد ، راه رسیدن به هدف را می نمایاند ، و
حال آنكه ممكن است گفته شود كه یك مكتب اخلاقی وظیفه دارد كه هدف
انسان را هم مشخص كند ، یعنی چنین نیست كه انسان از نظر هدف نیازی به
راهنمائی نداشته باشد .
به علاوه ، در اخلاق ارسطوئی ، از آن نظر كه هدف را سعادت تعیین كرده
است و فرض را بر این دانسته است كه انسان دائما در پی خوشبختی خویش
است ، باید بهترین راه وصول به خوشبختی را به او نشان داد ، در حقیقت
اساسی ترین عنصر اخلاق یعنی قداست را از اخلاق گرفته است . " اخلاق ة
قداست خود را ، از راه نفی " خودی " و " خودخواهی " و به عبارت
دیگر از راه بیرون
پاورقی :
. 1 برای تعیین حد وسطها و افراط و تفریطها در اخلاق ، رجوع شود به
كتاب " جامع السعادات " مرحوم حاج ملاهادی نراقی ، و به جلد اول ة
المیزان " .
آمدن از " خود محوری " دارد ، و حال آنكه در اخلاق ارسطوئی ، نظریه
اینكه تنها هدف سعادت شناخته است ، برگرد " خود محوری " دور می زند .
برخی بر اخلاق ارسطوئی ایراد دیگری گرفته اند ( 1 ) ، مدعی شده اند كه همه
اخلاق فاضله را نمی توان با معیار " حد وسط " توجیه كرد . مثلا راستگوئی
حد وسط میان كدام افراط و تفریط است . راستگوئی خوب است و دروغگوئی كه
نقطه مقابل آن است ( نه طرف افراط یا تفریط آن ) بد است .
بعد از سقراط ، علاوه بر مكتب فلسفی افلاطون و مكتب فلسفی ارسطو ،
نحله های دیگر فلسفی نیز پدید آمد . این نحله ها هر كدام درباره مسائل
منطقی و فلسفی و اخلاقی از خود نظریاتی دارند كه به نام آنها معروف است
. این نحله ها عبارت است از : كلبیون ، شكاكان ، اپیكوریان ، رواقیان .
ما بحث خود را از نظریه اخلاقی كلبیون آغاز می كنیم .
نظریه كلبیون
گروهی از فلاسفه را " كلبیون " می خوانند . این كلمه جمع " كلبی " و
" كلبی " منسوب به " كلب " به معنی سگ است . این نام به مناسبتی
به آنها داده شده كه عن قریب توضیح خواهیم داد .
سردسته كلبیها مردی است به نام " دیوگنس " یا " دیوژن ة
پاورقی :
. 1 برتراند راسل ، تاریخ فلسفه غرب ، ج 1 ، ص . 343
كه در كتب عربی از او به " دیوجانس " تعبیر می شود . این مكتب بیشتر
به نام او شهرت دارد . ولی دیوژن استادی دارد به نام " انتیس تنس ة
كه شاگرد سقراط بوده است . می گویند :
" او تا پس از مرگ سقراط در محفل اشرافی شاگردان وی به سر می برد ،
اما چون سالهای جوانی را پشت سرگذاشت دیگر جز خوبی صاف وساده ، هیچ
چیز را نمی پذیرفت ، با كارگران محشور شد و جامه آنان به تن كرد ، به
زبانی كه مردم درس نخوانده نیز بفهمند در كوی و برزن به موعظه پرداخت ،
فلسفه های دقیق در نظرش بی ارزش بود ، بازگشت به طبیعت اعتقاد داشت و
در این اعتقاد افراط می كرد ، می گفت باید نه دولت وجود داشته باشد ، نه
مالكیت خصوصی ، نه زناشوئی ، نه دین . می گفت ترجیح می دهم مجنون باشم ،
عیاش نباشم " ( 1 ) .
دیوژن ، شاگرد انتیس تنس است . معتقد بود كه از تمدن باید فرار كرد
و در حقیقت می خواست در شیوه و روش زندگی مانند حیوانات زندگی كند و
درباره او نوشته اند كه " بر آن شد كه همچون سگ زندگی كند " ( 2 ) .
لغت " كلبی " اولین بار بر او اطلاق شد .
فلسفه كلبیان ، براساس " شریعت نسبی " موجودات ، یعنی براساس
زیانبار بودن ، آنها برای انسان است . سعادت انسان را هر چه بیشتر در
رهائی و آزادی و استغنای انسان از متاع دنیا می دانستند . فضیلت را تنها
در یك چیز می دانستند و آن غنای نفس است ، ولی غنای نفس را در این
می دانستند كه عملا هم انسان خود را از
پاورقی :
. 1 راسل ، تاریخ فلسفه غرب ، ج 1 ، ص . 452
. 2 همان كتاب ، ص . 453
كالاهای این جهان دور نگهدارد و جهان را عملا رها سازد . در حقیقت شعار
آنها را باید در این مصراع ناصر خسرو جست : " رهائیت باید رها كن جهان
را " .
متقدمان از كلبیان ، از قبیل انتیس تنس و دیوژن اگر چه سادگی و بی
نیازی را توصیه می كردند ، درستكاری را كنار ننهاده بودند ، ولی متأخران
آنها نسبت به همه چیز لاقید و سهل انگار شده بودند حتی اصول درستكاری .
بی اعتنائی به همه انسانها و همه اصول و همه عواطف را داخل در مفهوم
استغنا و آزادگی كرده بودند . از مردم قرض می گرفتند و نمی دادند . با
زبان مردم را آزار می دادند . لهذا تدریجا كلمه " كلبی " مفهوم " سگ
منشی " به خود گرفت .
كلبیان روش اخلاقی و در حقیقت حكمت عملی خود را از سادگی آغاز كردند
و تدریجا به بی غمی و بی عاطفگی و متأثر نشدن در غم خویشان و دوستان كشید
و بالاخره به رفتاری ددمنشانه در مورد دیگران منتهی شد .
در جوهر اخلاق كلبی ، تا آنجا كه به " استغناء نفس " مربوط می شود ،
عنصری درست می توان یافت ، ولی آنجا كه به نام " استغناء نفس ة
عواطف و احساسات لطیف انسانی نفی می شود و كم كم رفتارهای ضد عاطفی
مجاز شمرده می شود ، و آنجا كه از " استغناء نفس " به عنوان گریز از
جامعه و مبارزه با تمدن تعبیر می شود ، مسلما عناصری نادرست در این مكتب
راه یافته است .
مجموعا فلسفه هائی از قبیل فلسفه اخلاقی كلبی در هر جامعه رخنه كند ،
مسلما لطمه عظیم وارد می آورد .
نظریه شكاكان
پیشرو این مكتب مردی است به نام " پیرهون " كه مدتی در سپاه اسكندر
خدمت كرده است . مكتب شك در حكمت عملی همان راهی را رفته است . در
حكمت نظری رفته است . در حكمت نظری معتقد است هیچ اصلی و هیچ مطلبی
قابل اثبات نیست ، نه به حس می توان اعتماد كرد و نه به عقل ، زیرا هم
حس خطا می كند و هم عقل . در حكمت عملی نیز معتقد است هیچ نوع عملی را
بر عمل دیگر عقلا نمی توان ترجیح داد . نمی توان اثبات كرد فلان عمل صواب
است و فلان عمل خطا . مثلا نمی توان واقعا به دلیل عقل ثابت كرد كه راستی
بر دروغ ، امانت بر خیانت ، عدالت بر ستم ترجیح دارد .
فلسفه شك ، از نظر تأثیر عملی منجر به خودپرستی و خودپائی می شود ،
همچنانكه برخی شكاكان ، صریحا فتوا داده اند .
یكی از شكاكان به نام " كارنیادس " می گوید :
" هنگام شكستن كشتی ، انسان ممكن است جان خود را به قیمت جان ضعیفتر
از خود نجات دهد ، و اگر چنین نكند احمق است . اگر شما در حال فرار از
دشمن فاتح ، اسب خود را از دست داده باشید اما ببینید كه همقطار
زخمیتان بر اسبی سوار است ، چه خواهید كرد ؟ اگر صاحب عقل و منطق باشید
او را از اسب به زیر می كشید و خود سوار می شوید ، عدالت هر چه می خواهد
بگوید " ( 1 ) .
پاورقی :
. 1 تاریخ فلسفه غرب ، ج 1 ، ص . 462
چنانكه ملاحظه می شود ، اگر مقصود ما از اخلاق ، " چگونه زیستن " باشد ،
مكتب شكاكان صاحب نظریه است و آن اینكه : خوب و بد ، باارزش و بی
ارزش ، مفهومهای خالی ، و لااقل غیر قابل اثباتند ، پس آنچنان باید
زیست كه منافع خود را بهتر می توان حفظ كرد .
اما اگر مقصود ما از نظریه اخلاقی این باشد كه : " چگونه باید زیست كه
مقدس و با ارزش و متعالی باشد " مكتب اهل شك فاقد نظریه اخلاقی است.